پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک

اشعار و مطالب مجتبي عندليب


قصه معلم

داستانی که درزیر آمده را اگر یکبار هم که شده بخوانید. خواندن این مطلب
به ما درسهای خواهد داد:

روزی بود روزگاری. آموزگاری بود به نام خانم تامپسون. او آموزگار دوره ی
ابتدایی بود. او روز اول مدرسه رو به روی دانش آموزان کلاس پنجم ایستاد و
به آنان دروغ بزرگی گفت. دروغی که معمولا همه ی معلمان می گویند. او به
دانش آموزانش گفت که همه ی آنان را به یک اندازه دوست دارد. اما این غیر
ممکن بود. چگونه می توانست پسر بچه ی ژولیده و کثیفی که ردیف جلو، سرش را
روی نیمکت گذاشته بود مانند بقیه دوست داشته باشد؟ خانم تامپسون تدی
استووارد را پارسال دیده بود و متوجه شده بود که او با بچه های دیگر هم
بازی نمی شود. لباس هایش نامرتب و کثیف بود و انگار همیشه به
 حمام نیاز داشت. خانم تامپسون نیز هنگام تصحیح تکالیفش با خودکار قرمز،
ضربدر بزرگی به علامت نامرتب بودنِ آنان می کشید و در بالای صفحه می
نوشت: “بسیار بد”

آوای دل
ادامه مطلب

جمعه 27 ارديبهشت 1392برچسب:,

|
 
ده فرمان لیمن

1. Prayer is not a "spare wheel" that you pull out when in trouble, but it is a "steering wheel", that directs the right path throughout.
دعا لاستیک یدک نیست که هرگاه مشکل داشتی از ان استفاده کنی بلکه فرمان است که تو را به راه درست هدایت می کند.
آوای دل

ادامه مطلب

سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:ده فرمان لیمن,لیمن,ده فرمان,

|
 
پرستار

 پرستار: (شعري از مجتبي عندليب) تقديم به همه پرستاران عزيز به مناسبت روز پرستار

 

پرستار ای که بر بالین بیماری پرستار

پرستار ای که درمان را علمداری پرستار

 

پرستار ای کلامت قوّت دلهای بیمار

انیس خلوت دلها به گفتاری پرستار

آوای دل

ادامه مطلب

چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:پرستار,روز پرستار,شعر,شعر روز پرستار,شعرپرستار,

|
 
فقر

مي دوني فقر چيه؟

فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت؛

فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛
 
 
 
فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛
 
 
 
 
فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانوم و زن صیغه ای پسر وسطیش رو از حفظ باشی اما تاریخ کشور خودت رو ندونی؛
 
 
 
 
فقر اینه که وقتی کسی ازت میپرسه در ۳ ماه اخیر چند تا کتاب خوندی برای پاسخ دادن نیازی به شمارش نداشته باشی؛
 
 
 
 
فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی؛
 
 
 
 
فقر اینه که ماشین ۴۰ میلیون تومانی سوار بشی و قوانین رانندگی رو رعایت نکنی؛
 
 
 
 
فقر اینه که دم از دموکراسی بزنی ولی ، تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته؛
 
 
 
 
فقر اینه که ورزش نکنی و به جاش برای تناسب اندام از غذا نخوردن و جراحی زیبایی و دارو کمک بگیری؛
 
 
 
 
فقر اینه که در اوقات فراغتت به جای سوزاندن چربی های بدنت بنزین بسوزانی؛
 
 
 
 
فقر اینه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از یخچالت باشه؛
 

 
فقر اینه که به جای کمک به یه آدمی که نیازمند کمکه، موبایلت رو دربیاری و ازش فیلم و عکس بگیری؛
 
فقر اینه که تمامیِ ابزار مدرنِ آشپزی توی آشپزخونه ات باشه ولی فقط نیمرو درست کردن بلد باشی؛
آوای دل

شنبه 28 بهمن 1391برچسب:فقر,

|
 
گاهی به نگاهمان نگاهی بیندازیم!!!

 استفان کاوی (از سرشناسترین چهره‌های علم موفقیت) احتمالاً با الهام از همین حرف انیشتین است که می‌گوید:« اگر می‌خواهید در زندگی و روابط شخصی‌تان تغییرات جزیی به وجود آورید به گرایش‌ها و رفتارتان توجه کنید


اما اگر دلتان می‌خواهد قدم‌های کوانتومی بردارید و تغییرات اساسی در زندگی‌تان ایجاد کنید باید نگرش‌ها و برداشت‌هایتان را عوض کنید

او حرفهایش را با یک مثال خوب و واقعی، ملموس‌تر می‌کند:« صبح یک روز تعطیل در نیویورک سوار اتوبوس شدم. تقریباً یک سوم اتوبوس پر شده بود. بیشتر مردم آرام نشسته بودند و یا سرشان به چیزی گرم بود و درمجموع فضایی سرشار از آرامش و سکوتی دلپذیر برقرار بود تا اینکه مرد میانسالی با بچه‌هایش سوار اتوبوس شد و بلافاصله فضای اتوبوس تغییر کرد. بچه‌هایش داد و بیداد راه انداختند و مدام به طرف همدیگر چیز پرتاب می‌کردند. یکی از بچه‌ها با صدای بلند گریه می‌کرد و یکی دیگر روزنامه را از دست این و آن می‌کشید و خلاصه اعصاب همه‌مان توی اتوبوس خرد شده بود. اما پدر آن بچه‌ها که دقیقاً در صندلی جلویی من نشسته بود، اصلاً به روی خودش نمی‌آورد و غرق در افکار خودش بود.

بالاخره صبرم لبریز شد و زبان به اعتراض بازکردم که: آقای محترم! بچه‌هایتان واقعاً دارند همه را آزار می‌دهند. شما نمی‌خواهید جلویشان را بگیرید؟
مرد که انگار تازه متوجه شده بود چه اتفاقی دارد می‌افتد، کمی خودش را روی صندلی جابجا کرد و گفت: بله، حق با شماست. واقعاً متاسفم. راستش ما داریم از بیمارستانی برمی‌گردیم که همسرم، مادر همین بچه‌ها٬ نیم ساعت پیش در آنجا مرده است.. من واقعاً گیجم و نمی‌دانم باید به این بچه‌ها چه بگویم. نمی‌دانم که خودم باید چه کار کنم و … و بغضش ترکید و اشکش سرازیر شد

استفان کاوی بلافاصله پس از نقل این خاطره می‌پرسد:صادقانه بگویید آیا اکنون این وضعیت را به طور متفاوتی نمی‌بینید؟ چرا این طور است؟ آیا دلیلی به جز این دارد که نگرش شما نسبت به آن مرد عوض شده است؟  و خودش ادامه می‌دهد که: راستش من خودم هم بلافاصله نگرشم عوض شد و دلسوزانه به آن مرد گفتم: واقعاً مرا ببخشید. نمی‌دانستم. آیا کمکی از دست من ساخته است؟ و…. اگر چه تا همین چند لحظه پیش ناراحت بودم که این مرد چطور می‌تواند تا این اندازه بی‌ملاحظه باشد٬ اما ناگهان با تغییر نگرشم همه چیز عوض شد و من از صمیم قلب می‌خواستم که هر کمکی از دستم ساخته است انجام بدهم 

  حقیقت این است که به محض تغییر برداشت٬ همه چیز ناگهان عوض می‌شود. کلید یا راه حل هر مسئله‌ای این است که به شیشه‌های عینکی که به چشم داریم بنگریم؛ شاید هرازگاه لازم باشد که رنگ آنها را عوض کنیم و در واقع برداشت یا نقش خودمان را تغییر بدهیم تا بتوانیم هر وضعیتی را از دیدگاه تازه‌ای ببینیم و تفسیر کنیم . آنچه اهمیت دارد خود واقعه نیست بلکه تعبیر و تفسیر ما از آن است
 
انیشتین می‌گوید :  آنچه در مغزتان می‌گذرد، جهانتان را می‌آفریند.
آوای دل

چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:نگاه,نگرش,برداشت,

|
 
دلقک

 مردی نزد روانپزشک رفت و از غم بزرگی که در دل داشت برای دکتر تعریف کرد.
دکتر گفت به فلان سیرک برو . آنجا دلقکی هست ، اینقدر میخنداندت تا غمت یادت برود .
مرد لبخند تلخی زد و گفت من همان
دلقکم ...

آوای دل

جمعه 20 بهمن 1391برچسب:دلقك,

|
 
قصه ي تلخ يه معلول

       قصّه ي تلخ يه معلول، قصّه ي سنگ و حبابه

چهره ي دردِ نداشتن، از پس رنگ و نقابه

قصّه ي مرغ نشسته، از غم بال شكسته
دل به نگاه تو بسته، ناظر اوج عقابه

حسّ قشنگ پريدن، تو دل و برق نگاشه
وقتي كه دست عزيزي، در پي لطف و ثوابه

خونه ي صبر و اميدش، روشن و گرم صداته
وقتي كه مهرِ محبت، بر سر و بومش بتابه

غنچه ي عزم و تلاشش، وا مي شه وقتي ببينه
گوشه ي چشمي هميشه، دل نگران و پر آبه
توضیحات تکمیلی

با عرض ارادت و احترام به تمام معلولان عزيز كه به هر دليل قسمتي از وجودشونو از دست دادند. مسلماً خيلي از اونها توانمندي ها و اراده اي دارند كه ما آدمهاي سالم نداريم. منظور من از سرودن اين ترانه، جلب ترحم و دلسوزي نيست، بلكه اميدوارم همه ما به معناي واقعي و در جاي خودش از اين عزيزان حمايت و به نيازها و خواسته هاشون توجه كنيم...

 

 

شعر از: مجتبي عندليب

آوای دل

یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:معلول,قصه,قصه تلخ,قصه تلخ يه معلول,مجتبي,عندليب,

|
 
شكسته بال

"ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی
چه کنم؟ که هست اینها گل خیر آشنایی"1

ز فراق چون ننالم؟ شده اين روز و حالم
كي رسد وقت زوالم؟ تا شوم ز تن رهائي

همه روز و شب نگاهم، به در و خبر بگيرم
به اميد آنكه يك دم، ز برابرم در آئي

ز غمت غمين و زارم، ز شب سياه هجرت
چو در اين سراي فاني، به عيادتم نيائي

به كجا روي تو آخر، ز چه رو نگوئي با من
خبر از كجا بگيرم، كه عزيز دل كجائي؟

بگو اي شكسته بالم، همه ي نگفته ها را
همه قصه ي وفا را، به ترنم نوائي

برو اي طلوع صادق، كه صداقتت فنا شد
دگر از محبت او، تو بريده و سوائي

1. "با تضميني از شاعر نامي عراقي"

سروده مجتبي عندليب

آوای دل

چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:صادق,عندليب,مجتبي,شكسته بال,

|
 
سهراب سپهري در زمان ما! (طنز)

اگر سهراب سپهری در زمان ما دانشجو بود.....                                                                

اهل دانشگاهم

رشته ام علافیست

جیبهایم خالیست

پدری دارم من... حسرتش یک شب خواب!
دوستانی همه از دم ناباب
و خدایی که مرا کرده جواب
اهل دانشگاهم
 
قبله ام استاد است

جانمازم نمره!
خوب میفهمم سهم آینده من بیکاریست
من نمیدانم که چرا میگویند
مرد تاجر خوب است و مهندس بیکار
و چرا در وسط سفره ما مدرک نیست
چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید
باید از مردم دانا ترسید!
باید از قیمت دانش نالید!
وبه آنها فهماند
که من اینجا فهم را فهمیدم
من به گور پدر علم و هنر خندیدم...!!!

آوای دل

چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:سهراب سپهري,

|
 
عشق تو رعنا

 دل در طلب از عشق تو رعنا

عاشق شده از عشق تو رعنا

 

تن خسته و درمانده و رنجور

دل خون شده از عشق تو رعنا

 

مبهوت حیا، غرق جمالت

سر تا به سر از عشق تو رعنا

 

سر پا به ره قافله ی تو

ره تا به ابد عشق تو رعنا

 

افسونگری و ناز و ادایت

بشکسته دلم عشق تو رعنا

 

از فضل و کرامات تو مستم

دیوانه ام از عشق تو رعنا

 

گوئی چه کنم زار و نحیفم

دارم غم تو عشق تو رعنا

 

از عابد و از زاهد و ترسا

در کیش توام عشق تو رعنا

 

در لوح دلم جای دگر نیست

از خاطره ی عشق تو رعنا

 

از نوش توام هوش سرم رفت

مستم نه منم عشق تو رعنا

 

سرخی رخت وه که چه زیباست

آتش به دلم عشق تو رعنا

 

خاکستر جان، آتش جانان

آتش به دلم عشق تو رعنا

 

این عشق توام جان و روان برد

بی جان چه خوشست عشق تو رعنا

 

در نغمه ی بلبل غم گل بین

جان داده به گل عشق تو رعنا

 

در باغ هزاران زگل مست

بلبل شدم از عشق تو رعنا

سروده: مجتبی عندلیب

 

آوای دل

یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:عشق,رعنا,بلبل,عندلیب,مجتبی عندلیب,

|
 
چقدر از زندگي خواسته ايم؟

 
 
 
 داستانی است درمورد اولين ديدار "امت فاكس"، نويسنده و فيلسوف معاصر، ‌از آمريكا، هنگامی كه برای نخستين بار به رستوران سلف سرويس رفت.
وی كه تا آن زمان هرگز به چنين رستورانی نرفته بود، در گوشه ای به انتظار نشست، با اين نيت كه از او پذيرايی شود.
اما هرچه لحظات بيشتری سپری ميشد، ناشكيبايی او از اينكه ميديد پيشخدمتها كوچكترين توجهی به او ندارند، شدت گرفت.
از همه بدتر اينكه مشاهده ميكرد كسانی كه پس از او وارد شده بودند، در مقابل بشقابهای پر از غذا نشسته و مشغول خوردن بودند.
وی با ناراحتی به مردی كه بر سر ميز مجاور نشسته بود، نزديك شد و گفت: من حدود بيست دقيقه است كه در ايجا نشسته ام بدون آنكه كسی كوچكترين توجهی به من نشان دهد. حالا ميبينم شما كه پنج دقيقه پيش وارد شديد، با بشقابی پر از غذا در مقابل من، اينجا نشسته ايد! موضوع چيست؟ مردم اين كشور چگونه پذيرايی ميشوند؟
 
مرد با تعجب گفت: اينجا سلف سرويس است، سپس به قسمت انتهايی رستوران، جايی كه غذاها به مقدار فراوان چيده شده بود، اشاره كرد و ادامه داد به آنجا برويد، يك سينی برداريد هر چه ميخواهيد انتخاب كنيد، پول آنرا بپردازيد، بعد اينجا بنشينيد و آنرا ميل كنيد!
امت فاكس كه قدری احساس حماقت ميكرد، دستورات مرد را پی گرفت، اما وقتی غذا را روی ميز گذاشت، ناگهان به ذهنش رسيد كه زندگی هم در حكم سلف سرويس است. همه نوع رخدادها، فرصتها، موقعيتها، شاديها، سرورها و غم ها در برابر ما قرار دارد، درحالی كه اغلب ما بی حركت به صندلی خود چسبيده ايم و آنچنان محو اين هستيم كه ديگران در بشقاب خود چه دارند و دچار شگفتی شده ايم از اينكه چرا او سهم بيشتری دارد كه هرگز به ذهنمان نميرسد خيلی ساده از جای خود برخيزيم و ببينيم چه چيزهايی فراهم است، سپس آنچه ميخواهيم برگزينيم.
 
وقتی زندگی چيز زيادی به شما نميدهد، به دليل آنست كه
شما هم چيز زيادی از او نخواسته ايد

آوای دل

شنبه 4 آذر 1391برچسب:زندگي, خواستن,

|
 
اي اشك من

گاهي چون باران ببار اي اشك من
چهره را زيبا نگار اي اشك من

سينه را خالي نما از داغ خود
ديده را پرخون بدار اي اشك من

چون بهار حس طراوت مي دهي
بذر همدردي بكار اي اشك من

مي بري زنگ و غبار از روي دل
دل به آئينه سپار اي اشك من

قصه ي بغض گلويم را بگو
غصه را صد پاره دار اي اشك من

سروده مجتبي عندليب

آوای دل

چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:اشك,اشك من,اي اشك من,عندليب,

|
 
به خدا منتظرم قرض مرا ادا كني

چه شود گر نظري بر دل زار ما كني؟
نگهي بر قَدَر و بر شب تار ما كني؟
چه شود در گذري از گنه و خطاي ما
گذري از سر لطفت به سراي ما كني
روز و شب قصه ببافم به اميد آنكه تو
بپذيري عذر ما را درِ خانه وا كني
به لبم نام تو و بر دل من نشان تو
شنوي درد من اما نروي دوا كني
دل من چاره ندارد ز كمند قهر تو
بُكُشي يا نكُشي عمر مرا فنا كني
همه ي دار و ندارم به فداي ناز تو
به خدا منتظرم قرض مرا ادا كني

شعر از: مجتبي عندليب

آوای دل

یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:,

|
 
نواي عشق

در سرم هواي عشق است
مستي ام براي عشق است
روح من فداي جانان
جان من فداي عشق است
نامدم به اين سرا چون
هستي ام فناي عشق است
نشنوم بجز كلامت
ناي من نداي عشق است
غير تو نبوده دردي
سوز من جزاي عشق است
تا توئي اميد جانم
حامي ام هماي عشق است
قاضي ام قضاي عشق و
شاديم رضاي عشق است
وعده ات وفا ندارد
بهره ام جفاي عشق است
اي اميد نازنينم
مرگ من بهاي عشق است
با تو من كنم صفا چون
وصل من لقاي عشق است
آه من صداي عشق و
اشك من جلاي عشق است
جز تو من غمي ندارم
غصه ام بقاي عشق است
خنده ات شفاي عشق و
چاره ام دعاي عشق است
تارو پود من ز مهرت
جامه ام رداي عشق است
كار تو بناي عشق و
چهره ام نماي عشق است
عندليب باغ سبزم
ناله ام نواي عشق است

شعر از: مجتبي عندليب

آوای دل

یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:,

|
 
تو

تو خورشيدي، تو مهتابي.......تو بر تشنه لبان آبي
تو ماه روشني نوري..........تو از هر ظلمتي دوري
تو شمع محفل مائي......كه مي تابي به هر جائي
تو پيماني، تو اميدي..........تو ماه من، تو ناهيدي
تو از غمخانه ي آهي........تو داغ سينه اي گاهي
تو در جمع مهان ماهي.....چه از آئينه مي خواهي
تو خورشيد مني يكدم...........بر آ از قله ي ماتم
تو را ناگفته مي خوانم.......تو را ننوشته مي دانم
تو را پيوسته مي جويم......تو را مستانه مي بويم
من از كار تو حيرانم...............من از نار تو ويرانم
كه سوزاندي دل زارم...........كه بنهادي دگر بارم
كه بردي از دل آرامم.............نبودي جز دلارامم
بيا تا دست هم گيريم..........بيا تا يار هم باشيم
بيا تا دست هم گيريم..........بيا تا يار هم باشيم...

شعر از: مجتبي عندليب

آوای دل

یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:مجتبي,عندليب,تو,شعر,

|
 
ماه نيّر

خداوندا چه ماه نیّری از بین ما رفت
عزیزی بی ریا ، بی ادعا از جمع ما رفت

زنی خوش مشرب و خوش چهره و دنیای اخلاق
زبحر عاشقان چون گوهری بهر جلا رفت

همه فکرش علاج مشکلات دیگران بود
همه عمرش به پای خدمت اهل صفا رفت

کلامش صادق و روشنگر راه جوانان
چو با ذکر خدا بهر نماز و کبریا رفت

به مهر مادری هر روز و شب جان و فدا گفت
فدا شد عاقبت ، تا آخرت پیش خدا رفت

شعر از: مجتبي عندليب

آوای دل

یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:مجتبي,عندليب,ماه,نير,ماه نير,شعر,

|
 
باغ سخن

قلمي نيست كه تحرير كند احساسم
رنگرزي نيست كه نقشينه كند چون ياسم

يوسفي نيست كه تعبير كند رؤيايم
برهاند چو خودش از در اين دنيايم

فرصتي نيست كه با دوست بگويم دردم
تا ز آئينه ي چشمش چو غباري طردم

ياوري نيست كه انديشه كند درمانم
ببرد تا بر يار و بدهد سامانم

واژه ها گنگ و زبان الكن و منشي ناشي
جوهرش خشك و قلم كند و ورق چون كاشي

مرغ دل پر نكشد از سر باغ سخنم
تا نچيند گلِ شعري ز خراشِ كُهنم

تا به كي ناله كنم او كه ندارد خبرم
عندليبم بجز اين چاره، نباشد هنرم

سروده مجتبي عندليب- مهر ماه 91

آوای دل

یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:مجتبي,عندليب,باغ,سخن,باغ سخن,شعر,

|
 
نجواي عشق

 ای یار من، ای یار من، تیمار من مه پاره ام
گنجینه اسرار من، باز آ به این کاشانه ام
ای مونس شبهای من، ای قصۀ غم های من
آمال رؤیاهای من، تنها توئی افسانه ام
ای چشم خون ای چشم خون، بر گونه ام اشکت نگون
از روزگار بدشگون، گشتم زبون، بیچاره ام
بی آبرویم کرده ای، از چشمه دورم کرده ای
هم آب جویم کرده ای، اما شکایت کرده ام؟
ما را ز پیش خود مران، چون می روی؟ قدری بمان
باز آ به تن، باز آ چو جان، در قلب من، در خانه ام
هم غایبی در ظاهرم، هم حاضری در باطنم
هم من توئی، هم تو منم، بی تو ز خود بیگانه ام
گه وعدۀ فردا دهی، گه قول دیدارم دهی
پس چون مرا تنها نهی؟ از کار تو درمانده ام
هم اولی هم آخرم، هم مجرمی هم داورم
بر لطف و قهرت حاضرم، لطفی بکن دیوانه ام
یکدم مرا آواز گو، یک نکته بر همراز گو
نجوای عشقم بازگو، آرام و سر در شانه ام
دستان تو چون حلقه ای، زلفان تو چون پرده ای
بگشاده لب از خنده ای، مفتون تو فتانه ام
باز آ پری سا هر زمان، جامی بده جان می ستان
خاموش و آرامم بخوان، شمع تو را پروانه ام

سرودهْ مجتبي عندليب

آوای دل

جمعه 17 شهريور 1391برچسب:,

|
 
در را برويم باز كن

بی عشق تو معشوق من، عاشق نیم جز در سخن
شوری به جان من فکن، درده ندا آماده ام
ما را تو شیدا کرده ای، مثل زلیخا کرده ای
القصه رسوا کرده ای، از یاد تو سرگشته ام
بس کن دگر نارم مشو، در چشم من خارم مشو
بغض دل زارم مشو، از هجر تو وارفته ام
یک امشبی اغماض کن، در را برویم باز کن
هم عشوه و هم ناز کن، بیچاره و دیوانه ام
برق نگاه من توئی، ورد زبان من توئی
شمع سرای من توئی، باز آ به این ویرانه ام
ای روی تو چون ماه من، ای کوی تو در راه من
ای خوی تو دلخواه من، مفتون تو مستانه ام

شعر از: مجتبي عندليب

آوای دل

جمعه 10 شهريور 1391برچسب:,

|
 
عمـرتان را زیبـا سپـری کنیـد

روزهای شما، زندگیتان را می‌سازد. اگر روزهایتان را خوب و شاد سپری کنید عمرتان زیبا خواهد گذشت. برای لذت بردن از زندگی باید سعی کنیم از اتفاقات روزمره و ساده حداکثر استفاده را کرده و آنها را به کام خود شیرین کنیم. برای این‌که در زندگی همیشه شاد و راضی باشید می‌توانید به راهکارهای زیر عمل کنید. مطمئن باشید که انجام این کارها زیاد سخت نیست و به امتحانش می‌ارزد.
1. زیبایی را ستایش کنید.
هر روز ما با انواع زیبایی در اشکال و فرم‌های مختلف روبه‌رو می‌شویم و جای بسی تاسف است که این زیبایی‌ها برای بسیاری از مردم به صورت عادت درمی‌آیند، به طوری‌که حتی دیگر آنها را نمی‌بینند. دوباره به مردم، گیاهان، وسایل، ساختمان‌ها و چیزهایی که در اطرافتان است نگاه کنید و لحظه‌ای را به ستایش و تقدیر از آنها بپردازید و سعی کنید ببینید که چه چیزی آنها را اینقدر خاص کرده است.

آوای دل
ادامه مطلب

جمعه 30 دی 1390برچسب:,

|
 
زندگی زیباست

آری، آری، زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست

گر بیفروزیش، رقص شعله‌اش در هر کران پیداست
ورنه، خاموش است و خاموشی گناه ماست

آوای دل

جمعه 30 دی 1390برچسب:,

|
 
هفت عادت افراد نا کارآمد

 درست مثل شناختن عاداتی که برایتان مفید است، خیلی مهم است که عاداتی که موجب عقب افتادن شما می‌شود را هم بشناسید.

اکثر این ۷ عادت خیلی راحت می‌توانند جزئی از زندگی روزمره شما شوند، بدون اینکه حتی متوجه شوید.

این ۷ عادت باعث می‌شود در اکثر جنبه‌های زندگیتان کارایی و بازده خود را از دست بدهید.

آوای دل
ادامه مطلب

سه شنبه 20 دی 1390برچسب:,

|
 
چگونه یک مرد یا یک زن را خوشحال کنیم؟!!! (طنز)

برای خوشحال كردن یك زن...
یك مرد فقط نیاز دارد كه این موارد باشد : 

یك دوست 
یك همدم 
یك عاشق 
یك برادر 
یك پدر 
یك استاد 
یك سرآشپز 
یك الكتریسین 
یك نجار 
یك لوله كش 
یك مكانیك 
یك متخصص چیدمان داخلی منزل 
یك متخصص مد 
یك روانشناس 
یك دافع آفات 
یك روانپزشك 
یك شفا دهنده 
یك شنونده خوب 
یك سازمان دهنده 
یك پدر خوب 
خیلی تمیز 
دلسوز 
ورزشكار 
گرم 
مواظب 
شجاع 
باهوش 
بانمك 
خلاق 
مهربان 
قوی 
فهمیده 
بردبار 
محتاط 
بلند همت 
با استعداد 
پر جرأت 
مصمم 
صادق 
قابل اعتماد 
پر حرارت 
بدون فراموش كردن :

تعریف كردن مرتب از او 
عشق ورزیدن به خرید 
درستكار بودن 
بسیار پولدار بودن 
تنش ایجاد نكردن برای او 
نگاه نكردن به بقیه دختران 
و در همان حال، شما باید :

توجه زیادی به او بكنید، و انتظار كمتری برای خود داشته باشید 
زمان زیادی به او بدهید، مخصوصاً زمان برای خودش 
اجازه رفتن به مكانهای زیادی را به او بدهید، هیچگاه نگران نباشید او كجا می رود. 
بسیار مهم است :

هیچگاه فراموش نكنید : 
* سالروز تولد
* سالروز ازدواج
* قرارهایی كه او می گذارد 

ولی چگونه یك مرد را خوشحال كنیم :

تنهاش بذارید

آوای دل

شنبه 17 دی 1390برچسب:,

|
 
گناه وجهل

در جهان تنها  يك  فضيلت وجود  دارد و آن  آگاهي  است  .
و  تنها  يك  گناه و  آن  جهل  است 
عارف بزرگ -مولانا
آوای دل

جمعه 1 دی 1390برچسب:,

|
 
امان ز لحظه ی غفلت که شاهدم هستی !

 چند روز پیش برای خرید شیرینی به یک قنادی رفتم . پس از انتخاب شیرینی ، برای توزین و پرداخت مبلغ آن به صندوق مراجعه کردم 

آقای صندوقدار مردی حدوداً ۵۰ ساله به نظر می رسید . با موهای جوگندمی ، ظاهری آراسته ، صورتی تراشیده و... القصه… ،
آوای دل

ادامه مطلب

دو شنبه 28 آذر 1390برچسب:,

|
 
نردبان این جهان

 نردبان این جهان ما و مني است

عاقبت اين نردبان افتادني است

 

لاجرم آن کس که بالاتر نشست

استخوانش سخت تر خواهد شکست

مولانا جلال الدین                                                                                    

آوای دل

چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:,

|
 
مرثيه حضرت سيد الشهداء توسط محتشم کاشاني

در مورد سبب سروده شدن اين شعر در ديوان محتشم كاشاني چنين آمده است: موقعي كه محتشم در مرثيه برادرش (عبدالغني) كه در سفر مكه فوت نموده نوحه گري مي كرد شبي در عالم رويا اميرالمومنين عليه السلام را مي بيند و حضرت به او مي فرمايد: چرا در مصيبت برادرت مرثيه مي گويي و براي فرزندم حسين مرثيه نمي گويي؟ محتشم عرض مي كند: يا علي مصيبت حضرت حسين خارج از حد و حصر بوده و من نمي دانم از كدام مصايب او شروع كنم. حضرت علي عليه السلام به او مي‌فرمايد: بگو(باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است) محتشم از خواب بيدار شده و بقيه را مي گويد تا مي رسد به اين بيت: (هست از ملال گرچه بري ذات ذوالجلال) و در مصرع بعدي باز متحير مي ماند كه چه بگويد كه شايسته مقام حضرت ربوبي باشد ولي باز هم مدد به او رسيده و در خواب حضرت ولي عصر (عج) را مي بيند كه به او مي فرمايد: بگو (كو در دل است و هيچ دلي بي ملال نيست) پس بيدار شده و آن بند را به پايان مي رساند.

و اينك تركيب بند بلند محتشم كاشاني

باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است

باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

باز اين چه رستخيز عظيم است كز زمين

بي نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

اين صبح تيره باز دميد از كجا كز او

كار جهان و خلق جهان جمله در هم است

گويا طلوع مي كند از مغرب آفتاب

كاشوب در تمامي ذرات عالم است

گر خوانمش قيامت دنيا بعيد نيست

اين رستخيز عام كه نامش محرم است

در بارگاه قدس كه جاي ملال نيست

سرهاي قدسيان همه بر زانوي غم است

جن و ملك بر آدميان نوحه مي كنند

گويا عزاي اشرف اولاد آدم است

خورشيد و آسمان و زمين نور مشرقين

پرورده كنار رسول خدا حسين

آوای دل

چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:,

|
 
آیا كلبه شماهم در حال سوختن است؟

تنها بازمانده يك كشتی شكسته توسط جريان آب به يك جزيره دورافتاده برده شد، با بيقراری به درگاه خداوند دعا می‌كرد تا او را نجات بخشد، ساعتها به اقيانوس چشم می‌دوخت، تا شايد نشانی از كمك بيابد اما هيچ چيز به چشم نمی‌آمد.
سرآخر نااميد شد و تصميم گرفت كه كلبه ای كوچك خارج از كلك بسازد تا از خود و وسايل اندكش را بهتر محافظت نمايد، روزی پس از آنكه از جستجوی غذا بازگشت، خانه كوچكش را در آتش يافت، دود به آسمان رفته بود،اندوهگين فرياد زد: «خدايا چگونه توانستی با من چنين كنی؟»
صبح روز بعد او با صدای يك كشتی كه به جزيره نزديك می‌شد از خواب برخاست، آن می‌آمد تا او را نجات دهد.
مرد از نجات دهندگانش پرسيد: «چطور متوجه شديد كه من اينجا هستم؟»
آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، ديديم»
آسان می‌توان دلسرد شد هنگامی كه بنظر می‌رسد كارها به خوبی پيش نمی‌روند، اما نبايد اميدمان را از دست دهيم زيرا خدا در كار زندگی ماست، حتی در ميان درد و رنج.
دفعه آينده كه كلبه شما در حال سوختن است به ياد آورید كه آن شايد علامتی باشد برای فراخواندن رحمت خداوند.

آوای دل

چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:,

|
 
به به، چه نمازیست!!! (طنز تلخ)

فکرم همه‌جا هست، ولی پیش خدا نیست

سجاده زردوز که محراب دعا نیست

گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟

اندیشه سیال من ـ ای دوست ـ کجا نیست؟!

از شدت اخلاص من عالم شده حیران

تعریف نباشد، ابداً قصد ریا نیست!

از کمیتِ کار که هر روز سه وعده

از کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست

 یک‌ذره فقط کُندتر از سرعت نور است

هر رکعتِ من حائز عنوان جهانی‌ست!

این سجده سهو است؟ و یا رکعت آخر؟

چندی‌ست که این حافظه در خدمت ما نیست

 ای دلبر من! تا غم وام است و تورم

محراب به یاد خم ابروی شما نیست

 بی‌دغدغه یک سجده راحت نتوان کرد

تا فکر من از قسط عقب‌مانده جدا نیست

 هر سکه که دادند دوتا سکه گرفتند

گفتند که این بهره بانکی‌ست، ربا نیست!

از بس‌که پی نیم‌وجب نان حلالیم

در سجده ما رونق اگر هست، صفا نیست

 به به، چه نمازی‌ست! همین است که گویند

راه شعرا دور ز راه عرفا نیست

آوای دل

چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:,

|
 
شراكت

همیشه دلیل شادی کسی باش،،،نه شریک شادی او
و همیشه شریک غم کسی باش ،،،  نه دلیل غم او

آوای دل

چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:,

|
 


به وبلاگ من خوش آمدید. هدف این وبلاگ ترویج اندیشه ها و جملات مثبت است برای رسیدن به یک زندگی موفق. سروده هاي خود را نيز در اين وبلاگ منتشر مي كنم. استفاده از آنها با ذكر منبع بلامانع است. با ثبت نظر و ارسال مطلب همراه ما شوید.


اشعار نيك
حافظ
گفتار نيك

 

مجتبی عندليب

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک و آدرس mojyba.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





خريد شارژ تلفن همراه
پرستاران توانمند ايران
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

 

 

قصه معلم
ده فرمان لیمن
پرستار
فقر
گاهی به نگاهمان نگاهی بیندازیم!!!
دلقک
قصه ي تلخ يه معلول
شكسته بال
سهراب سپهري در زمان ما! (طنز)
عشق تو رعنا
چقدر از زندگي خواسته ايم؟
اي اشك من
به خدا منتظرم قرض مرا ادا كني
نواي عشق
تو
ماه نيّر
باغ سخن
نجواي عشق
در را برويم باز كن
عمـرتان را زیبـا سپـری کنیـد

 

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی


ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 17
بازدید ماه : 71
بازدید کل : 6936
تعداد مطالب : 38
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1


Alternative content